همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

چرا؟!

چند وقتیه آدمای توی سن و سالای مختلف و حرفه های مختلف رو میبینم که خیلیاشون مسئولیت هیچ چیزی رو قبول نمیکنن!

عزیز من سن و سالی ازت گذشته...

قربونت برم پس فردا داری میری تو این جامعه...

هر کسی هرچیزی که به نفعشه یادش مونده و هر چیزی که به نفعش نیست رو کلا ول کرده گذاشته کنار...!

چرا میخواییم همیشه با زرنگ بازی رفتار کنیم؟!

یه زمانی تلاش میکردم که واقعی باشم...

ولی چیزی جز سو استفاده ندیدم!

الان، توی این دوران بهتره که برای آدمای واقعی و دلسوز، واقعی بود!

همه یه ماسک مهربونی گذاشتن رو صورتشون با یه دل سیاه!!!

خب مگه مجبوری؟!

به جای اینکه کلی وقت بذاری تا اون ماسکو برای خودت به وجود بیاری، دلتو مهربون کن!

اونوقت که بهشون میگی دیگه نمیتونم به کسی اعتماد کنم میگن ما آدما باید به هم اعتماد کنیم...اینجوری نمیتونیم کنار هم زندگی کنیم!

سوال من از تویی که اینو میگی اینه:

با رفتارایی که تا الان داشتی، به نظرت میتونم حتی به خودت اعتماد کنم؟!

با همه ی این حرفا  هممون اعتمادای اشتباهی میکنیم!

خیلی چیزا هم میشه...بخشیدن خیلی کار خوبی میتونه باشه ولی در صورتی که حقت پایمال نشه!

اونجوری بخشیدن، نمیشه بزرگواری...بلا نسبت شما میشه خریت!

خریت بده...خیلی بد!

نتیجه اش میشه یه عمر حرف توی دل موندن و گریه و زاری!!

نتیجه اش میشه یه مشت حرف پشت سرت که حتی یه درصدشم درست نیست...

گاهی اوقات میترسم...نکنه واقعا اگه به کسی اعتماد نکنم، نتونم زندگی کنم؟!

ولی بلافاصله تا میام به کسی اعتماد کنم خودشو جوری بهم نشون میده که بی هیچ حرف دیگه ای اون فرد هم میشه ازون آدم ماسک دارا!!!

.......................................................

باز مریمیسم ها اومدن...شاید اثرات خوابای نه چندان دل انگیزم باشن!!!

عجیبه...هر چی که میشه حتی خوابامم میخوان اذیتم کنن!

داشتم به اسم سوسک سیاه فکر میکردم...کم کم دارم بزرگ میشم ولی اسم اینجا هنوز بچس! ^_^

البته هیچوقت عوضش نمیکنما!!!!

یه چیز دیگه ای هم میخواستم بگم ولی یادم رفت...

آها یادم اومد...علاقمندیای وبلاگمم خیلی بچس...ولی هروقت بهشون نگاه میکنم حس میکنم آدم تا سنش کمه خیلی جسورتره...راحت از علایقش میگه! از هر چیزی میگه...ولی کم کم که بزرگ میشه از ترس قابل قبول واقع نشدن، خیلی از علایقشو مخفی میکنه و به جای حرف زدن بیشتر گوش میده!

چند وقته حس میکنم صلاحیت زندگی توی همینه که هست رو ندارم...اینجا قبلا خیلی حالش خوب بود ولی مریم جدید نمیتونه ازش خوب نگهداری کنه!

سوسک سیاه از من ناراحتی؟! 

......مریم خل شد رفت! ×_×

فک کنم از پستم معلوم بود حالم گرفتس...بله اعتراف میکنم حالم گرفتس! :/

نظرات 2 + ارسال نظر
لحظه دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 22:20 http://life-me.blogsky.com/

آی گفتی مریم
تصمیم گرفتم فقط درگیر آدم ها نشم. که فقط عمر آدم رو تلف میکنن.
خیلی خوب گفتی فقط باید برا آدم های واقعی و دلسوز واقعی بود:)
دلیل خواب های آشفتت هم نگرانی استرس هست. سعی کن آرامش داشته باشی :)
خیلی دوستت دارم مریم . همینجوری مهربون بمون

آره دقیقا...اصلا نباید خام آدمای بی ارزش شد!!
آره واقعا یه ذره آشفته ام در حال حاضر!
واییییییی عزیزم منم واقعا خیلی دوستت دارم! خیلی وقتا پز کسایی مثل شما و داداش بهزادو به اطرافیانم میدم!

لحظه دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 22:26 http://life-me.blogsky.com/

آها اینجا شاید ادرسش یکم بچگونه باشه ولی اسمش قشنگه " همینه که هست"
یه موقع اینجا رو تعطیل نکنی هااااااااااا

دوست دارم آدرسشو عوض کنم ولی به دوستای قدیمیم فکر میکنم که ممکنه یه وقت یادم بیفتن و بخوان بیان اینجا و اونوقت اگه آدرس عوض شده باشه نتونن پیدام کنن!
حتی اگه دیگه هیچ حرفی گفتن نداشته باشمم اینجارو با یه استیکر زنده نگه میدارم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد