امروز بعد سه سال طبقه ی من و آبجی جان خونه تکونی شد! ^_^
اینقدر همگی کار کردیم که الان شبیه یه جسد شدم!
در آخرم لقب کوکب خانم گرفتم! :)
کوکب خانم زن با سلیقه ای است...!
ولی خیلی خیلی تمیز شد...به خاطر کثیف کاریای رشته ی من، واقعا توی این سه سال در و دیواراش سیاه شده بودن!
دیروزم رفته بودم یه دونه ازین مهمونیای اهل دل!
دوستای قدیمی و هم فاز...البته تفریحاتمون برای من یکمی تکراری بود ولی بازم عالی بود...هیچ رو در وایسی ای نبود! ¤_¤
در کل زندگی چند روزیه که خوبه...دلیلشم کنار گذاشتن وسواس فکریه! :)
فقط دلم میخواد یکمی وقتم آزاد بشه که یکی از تصویرسازیامو اجرا کنم...این کار خیلی کیف میده! ♡_♡
یکمی نگرانم...حال دایی بابام خوب نیست! :(
یه جورایی از داییای خودمم بیشتر دوسش دارم...بهش میگیم دایی گوگولی...خیلی مرد دوست داشتنی ایه!
با اینکه هر چی که خدا بخواد پیش میاد ولی دلم میخواد هنوزم پیشمون بمونه...
احسنت
واقعاً ها دیگه ملت حال ندارن سرچ کنن خودمام ی جوری وقت نمکنیم بیاییم فقط هستیم که بگیم بودیم
آره والا
سلام بر کوکب خانم خوش سلیقه خسته نباشن
امیدوارم حال دایی جان خوب حوب شه
به وب منم سر بزنین
سلام عزیزم
سلامت باشی!
حتما عزیزم...
وای مریم... فک نکنم منو یادت بیاد.بعد سه سال داشتم لینکامو میگششتم دیدم فقط تو فعالی هنوز...
خیلی کم یادم میاد! :)
بیشتر حس کردم قالب وبلاگت برام آشناس!(شایدم اشتباه میکنم!)
دیگه همه از فضای وبلاگ رفتن!