همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

زمان خودت بگذر و کمکم کن...

یه هفته کلا نبودم...

خب راستش اصلا حالم خوب نیست ولی دارم سعی میکنم همون آدم آهنی مسخره بشم...اینجوری حداقل دیوونه نمیشم!

دانشگاها شروع شد و همه رفتن به جز من...فقط دوشنبه رفتم که اونم دیر رفتم و زود برگشتم! :/

دل و دماغ هیچی ندارم...سه شنبه تو اتوبوس گریه کنان رفتم انقلاب به جای دانشگاه! :|

ولی دیگه نمیخوام ازین خبرا باشه...ازین به بعد بر طبق نقشه کارا رو پیش میبرم!

اصلا چرا سعی کنم رفتارای بدمو از بین ببرم؟!

(دچار لجبازی با خودم شدم!)

متاسفانه کارا رو از سر باز کنی انجام میدم...خدا رو شکر که بابا جان هم هستن که اینو یکسره بهم یادآوردی کنه و اعصابمو داغونتر کنه...فکر میکنه من خودم نمیفهمم! :/

امروز که رفتم بالا متوجه شدم که دقیقا تا وقتی که من برم بالا داشته از کارام پیش آبجیم تعریف میکرده اونوقت تا من رسیدم مثل همیشه همه ی حرفاشو عوض کرد...فکر میکنه اینجوری پیشرفت میکنم!

اشتباه میکنه...من این مدلی نیستم! من فقط هرروز دارم ضعیف تر میشم...هرروز به نظر خودم به درد نخور تر میشم!

همه چیز خراب شده...دیگه نه هدفی مونده...نه حالی...

نمیدونم تا کی اینجوری میمونم...

تو خونمون فکر میکنن من افسرده ام!!!! گاهی وقتا جوری رفتار میکنن انگار که من دیوونم!


نظرات 3 + ارسال نظر
banooye bahar جمعه 7 مهر‌ماه سال 1396 ساعت 23:08 http://khaterateman95.blogsky.com

دل تنگت بودم مریمی^.^
کاملا درکت میکنم ما که خانواده پر تنشی داریم جو جوریه آدم سالم بیاد روح و روانش بهم میریزه میره:/
یک درصد احتمال نمیدن رفتارمون بازتاب رفتار خودشونه
تو قوی هستی مریمی مگه چند سالته که احساس شکست کنی

قربونت برم عزیزم...منم دل اینجا و شماها بودم! :))
میدونی بعضی وقتا حس میکنم شاید این منم که خیلی سخت میگیره ولی واقعا تحمل یه سری حرفا سخته! :|
حداقل برای من که به حرف اطرافیانم خیلی اهمیت میدم!!!
واقعا سنم برای این مدل رفتارام کمه...باید یکم بیخیال بشم! ;)

بهزاد شنبه 8 مهر‌ماه سال 1396 ساعت 14:09

یاد این فیلمای چینی افتادم.استاد معبد شائولین شاگردش سختگیری میکنه...
پیشنهادی ندارم برات خودت بهتر میدونی چطور قوی باشی

بابای من دقیقا همونه!
بعله دیگه...با اینکه بابام به تفاوت سلیقه احترام نمیذاره ولی من باید احترام بذارم! :))))

فاطمه شنبه 8 مهر‌ماه سال 1396 ساعت 22:16 http://life-me.blogsky.com

چرا دانشگاه نرفتی آخه!؟ :| با دانشگاه نرفتن چیزی درست نمیشه...
از پس این بحران هم برمیای. یکبار دونفره بشین باهاش حرف بزن خیلی آروم و منطقی... هر چند بی فایده ولی حرف هات و بزن اون خودش بهشون فکر میکنه، زمان بده. شده بارها این کار رو کن. برای من جواب داده...

این حس ها رو هم بریز دور، از این فیلم ها مبارزه ای ببین حداقل تا چند روز برا حفظ روحیه خوبه. انیمیشن کوبو و دو تار رو ببین حتما...

پیشنهاد دیگه اینکه مواظب خودت باش ^_^

دانشگاه نرفتنم خیلی مربوط به بابام نبود...کلا آدم ضعیفی شدم! :/
شاید باید بیشتر باهاش صحبت کنم!!!!
راست میگی...به خصوص فیلم خیلی روی من تاثیر میذاره!
چشم فاطمه ی مهربونم! :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد