و اما حقیقت نمایان میشود!!!
ینی طرف اگه ریش سیبیلاشو بزنه،هر کی ندونه فکر میکنه طفل صغیری بیش نیست!
چطوری آخه؟! بیبی فیس کی بودی؟!
ینی میخوام بدونم اگه ام پی تری هم حساب کنیم، مگه میشه توی سه دهه اینقدر آدم گند بزنه به زندگیش؟!
دلبندم تو دیگه با این حال و احوالت، برای قدم بعدی باید بری قاتل سریالی بشی...باور کن دیگه چیزی برای از دست دادن نداری! :////
خدایا به حق همین روزای بارونی پر از عشق و عاشقی(البته برای دیگران!) یه چسب زخمم بده به من!!!! :دی
(وی با نهایت حس طرد شدگی از جامعه، دکمه ی انتشار پست را لمس کرده و به فردا که برای همه هپی ولنتاین اما برای وی تنها یک چارشمبه ی لعنتیست، می اندیشد! فیلم چهارشنبه های لعنتی رو دیدید؟!)
(پس از خواندن پست، با اندکی تامل، خود را در موقعیت های تلخ زندگی خویش، گوله ی نمکی میابد که لطف مینماید اندکی از این نمک وجود را بر زخم هایش میپاشد!!!!!)
#رد_دادگی +__+
راستی! بنده خدا رو با خاک یکسان کردی که!
در ظاهر اونو با خاک یکسان کردم ولی در حال حاضر هیچ حسی جز سرزنش خودم ندارم!!!!
اون شبی که این پستو نوشتم خیلی حالم گرفته بود...الان که خودم دوباره خوندمش فهمیدم مقصر خودم و انکار کردنای ناخودآگاه ذهنم بود!!!!
یه سری احتمالات در موردش میدادم ولی چون دوست نداشتم واقعا اینجوری باشه، باورشون نکردم تا اینکه دیگه به عینه فهمیدمشون!
اگه از قبل نمیدونستم چی شده این پستت خیلی گیج کننده میشد برام بقیه نفهمن حق دارن:))
آره خیلی پست بچگانه ایه!!!!
فکر کنم بهتر باشه رمزدار بشه...!
نه عزیزم بچه گانه نیست معلومه خیلی رمزی نوشتیش:))
خدا رو شکر...به خودم امیدوار شدم! :)