-
در هم
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1402 22:28
خب خب من به داشتن یک شخص به عنوان coach خیلی نیاز دارم در این برهه از زندگیم متاسفانه نزدیک دو ماهه که اون روند سازنده با توحید به خاطر مخالفت شرکت، متوقف شده و مسیر رو تنهایی میرم و این تنهایی گاهی فشار رو زیاد میکنه و ناامیدی منو فرا میگیره ذهنم خیلی در هم و شلوغ میشه! و اما این افسردگی دوران تولد، پا گذاشته روی...
-
گل گاو زبون
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1402 16:39
اون روحمو شفا میده :))) وقت گذروندن باهاش درست مثل نوشیدن گل گاو زبون میمونه
-
همچنان کِدِر
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1402 18:21
خاصیت عجیب و غریب اردیبهشت :))) حتی نمیتونم چیزی از گند بودن احساسم در این لحظات بگم خیلی خیلی غیر قابل توصیف!
-
کِدِر
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1402 23:18
از لحظات افت انرژی و احساس پوچی! خاصیت ناسازگاری بهار با من! البته نمیتونم منکر بشم که این بهار از چند بهار قبلی خیلیییی بهتره اما خب به هر حال یه وقتایی واقعا انرژیم بدجوری تحلیل میره، درست مثل همین لحظه :)))
-
هنوز فروردینه
شنبه 19 فروردینماه سال 1402 03:14
حس و حالم اندکی تغییر کرده و فکر میکنم استارت این هفته میتونه همینطوری حس و حال بهتری بده...البته خب اینا دلیل نمیشه که بتونیم از مبحث "هنوز فروردینه" صرف نظر کنیم! مریم هیچوقت دهن غرغرو درونش بسته نمیشه :))) خب امروز طی صحبتهایی که با شقایق و علی داشتم، صادقانه به نظرم اومد که یه وقتایی که به مامان و بابا...
-
اندر احوالات
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1402 16:39
خب خب صدای لذتبخش تایپ کردن، همین اول کار روحم رو نوازش کرد :))) در روزهای اولیه 1402 به سر میبرم و حس میکنم که یک ماهه که امسال شروع شده در حالی تنها یک هفته شده :| خاصیت بهار و ناسازگاری من با این فصل دل انگیز عاشقانه :/ حقیقتا در تاریخچه عمر ناچیز من، بهار فصل مقدسی هستش که متاسفانه اکثر اوقات مودم توی این مدت...
-
جمعبندی ۱۴۰۱
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1401 17:40
امسال جدا از شرایط فردی، شرایط جامعه هم خیلی خیلی توی کیفیت زندگی اثر گذار بودن و اگه بخوام اوضاع عجیب کشورو در نظر بگیرم، باید بگم که از عجیبترین و ناراحتکنندهترین سالهای دوران جوونیم بود! اما به لحاظ فردی، پر از تحول بود و یه تکون اساسی توی روندم خورد! البته که نمیتونم منکر بشم که این مسیر تقریبا دو-سه ساله که...
-
امروز روز من بود
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1401 09:04
امروز رفتم شرکت، جشن آخر سال بود پکیج عیدی جذابی دادن که یکی از آیتماش هندزفری خیلی جذابیه، دقیقا توی همین یکی دو روز قصد کرده بودم یه دونه بخرم :) بعدشم که مدیرم عیدی داد و یکی از آیتماش دفترچه طراحی بود که دقیقا انگیزهای شد واسه شروع تمرین اسکچ زدنم از اون طرف کتابای جدید زبانم امروز رسیدن و یه مداد جذاب هم همراهش...
-
خزان در اسفند
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1401 22:40
این روزا دوست دارم بابا رو بغل کنم، سرش رو بذارم روی شونهم و بگم گریه کن بگم من دختربچهات هستم ولی با آغوش مادر! بگم تکیه کن بهم، بذار باهم از همه چی بگذریم، من تا تهش هستم یک ساعت پیش مامان پیرهن مشکی بابا رو داد دستم گفت اتو کن آماده باشه امان از خشونت زندگی و سختی درک کردنش! امان از احساسات شدید ژن حاجیمحمدی!...
-
...! ...!
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1401 21:20
یه وقتایی عمیقا دوست دارم بمیرم
-
همصحبت؟ نه مرسی یه نخ سیگار لطفا :)
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1401 21:44
یک لحظه دچار فوران احساسات شدم غر زدم گریه کردم آبجو رو سر کشیدم و هر جایی که میشد رو گشتم دنبال سیگار! یه تماس بیپاسخ! گندش بزنن...چرا الان سیگار ندارم؟! وحالا مثل مادری که بالاخره اون بچهی کوفتی رو پس انداخته، یه جا آروم افتادم چرت میگم! نمیدونم شایدم دارم درست توصیف میکنم یه بغل نیاز دارم، از جانب یک شخصیتی که...
-
فکر مشغول است
شنبه 29 بهمنماه سال 1401 09:33
امان از خوابها تو خوابم با یه مشاور اومده بودی، قرار شد حرف بزنم باهاش...به نظر میومد تو از قبل باهاش صحبت کرده بودی مشاور که همه صحبتامو شنید، از نگاهش به نظرم میومد که میخواد آب پاکی رو بریزه رو دستم :)) بیدار شدم، خیس عرق، یه نگاه به گوشی، استرس پریود و گندکاریهای اول صبحی! الانم بعد از گذشت ۴۵ دقیقه، هنوز...
-
حال بدی
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1401 20:51
"دارم به این فکر میکنم که ما هر چی از هم دور تر باشیم، همهچی قشنگتره، درست مثل پارسال همین موقعها" این جملهای بود که امشب به زبون آوردم! وقتی کار به اینجا میکشه، بغض گلوت رو قلقلک میده اما اشکی نمیاد... شاید الان تحت تاثیر اثر تراژیک PMS هستم، نمیدونم شاید فردا که بیام این پست رو بخونم بگم ای بابا دوباره...
-
قداستی در کار نیست!
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1401 22:38
خب در مورد عنوان، نمیدونم حقیقتا کلمهی درستی رو به کار بردم یا چی؟ به هر حال مهم نیست... این مدت خیلی از بایدهای ذهنم و هر آنچه که مقدس میشمردم رو دور انداختم! جالبه... مثلا چیزهایی که تحت عنوان تلاش هنری انجام داده بودم رو یک سریشون رو پاره کردم انداختم دور! دیگه اورینت رو مکان مقدسی که هیچوقت رفتن بهش رو نباید...
-
توسعه فردی
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1401 23:12
تقریبا یک ماه (دقیق بخوام بگم ۲۸ روز) میشه که استارت برنامه توسعه فردی رو با همکارم توحید زدیم البته که هنوز به برنامه ریزی دست پیدا نکردیم و در حال شناخت بیشتر خودم و علایقم هستیم! احتمالا از هفته ی دیگه برنامه شروع میشه الان حال نسبتا طبیعیای دارم از این جهت که ترسیدم! تو این مدت شروع کردیم به شناسایی چیزایی که...
-
شکاف
جمعه 9 دیماه سال 1401 16:36
امان از این زندگی! با مامان و بابا صحبت میکردم و عاجز بودم ازین حجم از شکاف فکری گاهی گله میکنن از لایف استایل بهم ریخته ی جوونا :)) در عجبن از روند زندگی ما و ما هم در عجبیم از درک نداشتن اونا هنوز با فیلتر سیستم زندگی ای که ج.ا برای بشر تعریف کرده، به زندگی نگاه میکنن! جوری به روتین زندگی یکی مثل خواهرم نقد میکنن که...
-
مریم جان
سهشنبه 1 آذرماه سال 1401 00:43
-
به نام خدای رنگین کمان
جمعه 27 آبانماه سال 1401 22:50
بعد از دیدن این ۴ روز، دیگه شک کردن به اینکه تاریخ این انقلاب پر شکوه توی آذر یا دی ماه ثبت میشه برام دشواره
-
ایرانم
دوشنبه 23 آبانماه سال 1401 22:42
۲۴ ۲۵ ۲۶ خدای عزیزم، دوست دارم پستی که ۲۷ آبان میذارم، تعریف و تمجید از اتفاقای پر شکوه این سه روز باشه :')
-
تهران زیبا
شنبه 21 آبانماه سال 1401 00:16
این روزا عاشق گشتن توی خیابونا هستم تهران زیباتر و رنگیتر از همیشه شده آدما خوشتیپ، خوشرو، مهربون، شجاع و امیدوار هستن پر از حس تحسین و دلگرمی شدم این وطن و آدماش، دوباره زنده شدن دیگه کسی رو نمیبینم که به روزی که سوت آزادی زده میشه و همه دارن شادی میکنن، ذرهای شک داشته باشه روزی رو میبینم که دیگه شبا توی دفترچهام...
-
درد
شنبه 7 آبانماه سال 1401 21:58
مگه میشه این خشم و نفرت رو هضم کرد؟! دلم میخواد دوباره به فضای امن رحم مادرم برگردم، هرچند که تا وقتی این خاک اشغاله، تو رحم مادر هم جای هیچ امنیتی نیست! ایران من، از ته دل میخوام دوباره مادری بشی که فضای امن فرزندانت میشی بچههات عزادارن...
-
انتقالی
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1401 10:24
اما میون این روزای خاکستری و اخبار وحشتناک، یه خبر خوب برام اومد انتقالی جوجه شاعر اوکی شد و دیگه نهایتا تا اواسط آبان برمیگرده تهران :))) البته که با وجود حصر خانگی حال حاضرم، سر یه بیرون رفتن عادی ممکنه دهنمون سرویس بشه! بهتره از الان انرژی بد واسه اون روزا نفرستم...
-
معذلی به نام دختر ایرانی بودن
سهشنبه 26 مهرماه سال 1401 20:20
حالا ما دیکتاتور مملکت رو کنار بزنیم، بعدش با دیکتاتور تو خونه چیکار کنیم؟! از دغدغه های هر دختر ایرانی :)
-
غرق خیالاتی که به زودی به حقیقت میپیوندن
یکشنبه 17 مهرماه سال 1401 00:23
این روزا لحظاتی هستن که دارم به بعد از انقلاب فکر میکنم! وقتی که حاضر میشم برم بیرون، لباسام رو جوری تست میکنم که بعدا دوست دارم بپوشمون به شناسنامهی جدیدم فکر میکنم که دین و مذهب داخلش درج نشه به موزیکهایی که دوست دارم توی خیابون بخونم به خونه و ماشینی که میتونم بخرم به اسم جدید خیابونها به روزی که همه میریم توی...
-
حسرت
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1401 01:09
زور میزنم برای فاصله گرفتن از ارتعاشات ضعیف و منفی! سعی میکنم حرفای خوب بزنم و بشنوم کارای خوب کنم فکرای خوب کنم اما خب مگه میشه؟! کاشکی حداقل تو این روزا میتونستی بمونی کنارم کامم تلخه و نمیتونم انرژی خوب بدم اما کنار هم بودنمون، تنها دلیل حس خوب این روزامه الان به شقایق داشتم میگفتم که داره میشه ۵ سال که همو...