چارشنبه که رسید، به نظر میومد وقت نمیشه همون روز همو ببینیم ولی اوکی کردیم رفتیم دورهمی خونه ی یکی از دوستاش
شب به یاد موندنیای بود...بااینکه من فاز جمع نداشتم(غریبیم میومد) و اونم یه سرباز دپرسه که از روز اول به این فک میکرد که باید چند روز دیگه برگرده، ولی خیلی خوش گذشت!
بابای دوستشون که یه آدم به شدت محترم و پایه بود، بهم گفت شما دوتا چقد کنار هم آرامش دارین، بقیه ی بچه هارو میبینی؟! همشون ول معطلن ولی شما خیلی خوبید! اصن با این حرف منقلب شدم، نمیتونستم جلوی بغضمو بگیرم :')))
امروز بعد از ۴ سال و ۴ ماه، رفتیم کافه ی بیستروپاپ...همونجایی که اولینبار همو دیدیم؛ بعد از اون موقع دیگه باهم نرفته بودیم اونجا
خیلی حس قشنگی داشت...خیلی!
راجب این حرف زدیم که چطوری اصن انقد این ارتباط طولانی شد؟!
حقیقتا جفتمون اصن فکر نمیکردیم که اون شروع تا الان ادامه پیدا کنه...با وجود کلی بالا و پایین شدن و گندهای متعدد، قهر و آشتی، قطع رابطه کردنا، سو تفاهما، همچنان کنار همیم!
براش گفتم که درسته که به هم علاقمند شدیم اما بعدا که فهمیدم چه معیارایی دارم، دیدم خب تو یه سریاشونو تا حدودی داری و من خیلی پیش تو، خودم هستم...خیالم راحته که هرجا کنارم باشی، قرار نیست چیزی تو مخم باشه و ناراحت بشم که چرا تو رو انتخاب کردم؟!
یا حداقل تا حد زیادی حرف همو میفهمیم! :)))
من و جوجه شاعر تا اینجا، همش نشونههای عجیب و غریب گرفتیم اما درست یا غلط کنار نکشیدیم! حالا باید دید ازین به بعد چطور میشه؟!
هر چی در نهایت پیش بیاد، میدونم که قلبا دوسش دارم...دیگه توی این ۴ سال، این بهم ثابت شده و نمیتونم سر خودمو شیره بمالم!
سلام امیدوارم مرخصی کلی خوش بگذره.
میدونی رابطه ها وقتی از یه تایمی بیشتر میشن انقدر با شخصیت هم آشنا میشین که دیگه نیازی به نقش بازی کردن نیست و رسما دوطرف هم رو میشناسن. ناخودآگاه به هم شباهت پیدا میکنین. بدیش هم اینه که حس میکنی کنار هیچکسی دیگه به این مقطع نمیرسی.
+ در کل درکت میکنم منم از این ماجراهای طولانی داشتم، هشت سال.
سلام عزیزم
دقیقا با خوبی و بدی ای که گفتی خیلی موافقم :)))
هشت سااااال
چقدر خوبه با اونی که رابطه طولانی داشتی میشه که ادامه بدی، این قشنگه.
قشنگه واقعا
اما همیشه نشونههایی که نمیدونم سعی دارن امتحانمون کنن یا هشدار بدن، سر راهمون هستن...