دیروز سرکلاس آیین زندگی بودم و ازونجایی که خیلی حواسم به درس بود، چشمم افتاد به دختری که کنارم نشسته بود و روی چندتا کاغذ به هم منگنه زده، مینوشت!
تنها چیزی که خوندم(البته کاملا یهویی بود و حتی بعد از خوندن اون جمله که ناخودآگاه خوندمش، دیگه چیزی نخوندم...همچین آدم شریفیم!) این بود:
"خدایا هر جور شده علی رو به من بده!"
گویا عاشق یه علی نامی بود!
برام جالب بود...هیچوقت تا حالا اینجوری از خدا درخواست نکردم...همیشه بهش گفته بودم اون اتفاقی که به صلاحمه بیفته!!!!(فکر کنم تنها چیزیه که توش عاقلم!!!)
خلاصه که اگه یه درصد خدا دلش به رحم بیاد و علی رو بهش بده و علی اون چیزی نباشه که فکر میکرده، چی میشه؟!
بگذریم...
فکر میکردم طعما فقط خاطرات خوبو زنده میکنن ولی گویا اینجوری نبود...ینی آدم با طعما میتونه عجیب دلتنگ و غمگین بشه!
شدیدا خل و چل شدم!!!! :))))
یکسره از آدما فرار میکنم و میخوام تنها باشم...!!!
اگه اون قضیه ی برنامه ریز بودنم هنوز پا برجا بود، الان برناممو جوری تنظیم کرده بودم که کاملا یهویی و قاطع "فراموشی" رو شروع کنم! :دی
عجب شرافتی داری
بابا میخوندی ببینیم تهش چی شده :))]
ده دقیقه فکر میکنم طعما چیه:/
احتمالا هنوز توی همون مرحله ی درخواست از خدا باشه!!!
طعم ها!!!!! دیگه خیلی خودمونی نوشتم! :/
آخی منو بردی به نوجوونیام... دوستم مدام اسم دوست پسرشو تو دفتراش، رو میز دیوار، تخته، کف دستش، تو کتابای من! خلاصه هرجا فکر کنی می نوشت... منم بهش دلداری میدادم!
واییییی تو کتاباتونم مینوشت؟!
آخی الهی:(
وقتی اینطور مینویسی تو یه تیکه کاغذ منو به فلانی برسون اوج مظلوم بودن ادمه:)کاش برسه به علی جانش:))
واقعا اوج مظلوم بودنه!!!!! دیگه ببین چقد زندگی براش سخت شده...!
آخی !
همیشه میگم خدایا اگه خواستنِ یه چیزیُ به آدم میدی...
اگه خوبه
خودشم بده...
اگه بده و واسه همین نمیدیش، خواستنشم بگیر !
بذار آسوده باشیم ^___^
دقیقا...اگه بده خواستنشم بگیره!!!!