همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

ترس

امشب به طرز صادقانه ای به یکی از ترسام رسیدم...

همه دارن بهم میگن "سخت میگیری"

ولی گویا این ترس جدانشدنی منه!

ترس از رابطه ی احساسی! -__-

شاید به گوش هر کسی که برسه مسخره بیاد...ولی من واقعا میترسم!

نمیدونم دقیقا از چی، ولی این قضیه برام پر از تنشه و منو نسبت به اون آدم بی اعتماد میکنه! ×__×

همه چی از قبل شروع برام عادیه ولی قضیه که شروع میشه، میخوام سکته کنم! :|

امروز یه شروع جدید پیش اومده و من نمیفهمم چمه...فقط خوب نیستم و از الان حس میکنم به زودی تمومش میکنم و میرم توی لاک خودم!!!!

 به طرز مسخره ای افتادم رو دور بی اشتهایی، دلشوره و...!

ینی حتی الان امتحانامم از یادم رفتن و فقط این قضیه آشفته احوالم میکنه! +__+

وات د فاک!!! :)))

آی دونت بیلانگ هر...!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد