فکر کنم در آینده از "هیجده سالگی" خودم به عنوان روزای خیلی خاص و قشنگ یاد کنم...
اصن از الان دلتنگشم! :/
خیلی غصه خوردن(که شاید بی مورد بودن) داشت!
با خیلی چیزا روبرو شدم!
خیلی چیزای جدید دیدم و یاد گرفتم!
خیلی تفریحات قشنگی داشتم!
و...
و...
و...
امشب خبری از غر نیست...واقعا روزای قشنگی بودن!!!! :)))
(شک کردم...شاید الان حالم خوبه که دارم اینارو میگم!)
در هر حال خوبه که دارم با این حال خوب، برای مریم آینده مینویسم...
آه و ناله ، منگه ، غر ، گله نکنی ...
.
.
امیدوارم 97 برات به یاد ماندنی بشه ....
مچکرم...امیدوارم برای شما هم همینطور باشه! ^__^