اینکه همیشه هستی ولی کسی نیست! :)
واقعا نمیدونم چه گهی توی زندگیم خوردم که اینطوری باید تاوان پس بدم...
این فکرا مثل خوره افتادن به جونم...!
گاهی به مرگ آدما راضی میشم، گاهی به مرگ خودم!
اصن انگار یه تناقضی بین بودن من و کل دنیا هست!
و منطقیش این میشه که من باید نباشم...
کاش جسارت نبودنو داشتم! :)
توی موقعیتی قرار گرفتم که دلم میخواد کل زندگیمو بالا بیارم از بس که همه چی قر و قاطی شده...
متاسفانه ازون یه جفت نعمتم محرومم که بخوام همه چیو بهش حواله کنم! :)
ما که اومدنمون به این خراب شده دست خودمون نبود، کاش حداقل رفتنمون دست خودمون بود..
اگه اون نعمت و که داشتی غصه سربازی و خرجی دادن و خرید خونه و ماشین و... هم بهش اضافه میشد
والا که اون نعتمو ندارم ولی حرص این چیزایی که میگی رو واسه یکی دیگه خوردم! :///
اونوقت خودش داره با اون نعمتش زندگی میکنه، ککش هم نمیگزه! :|
قسم خوردن نمیخواه
به خودت سخت نگیر چندتا دیگه پیدا کن یه مدت هم شده باهاشون بگرد .هرچند خودمم نتونستم این کارو بکنم ولی خوبیش این ه بتی که ازشون ساختیم کافرش میشیم
اینکارو کردم ولی نشد!! :///
فقط امیدوارم زمان به معجزه ای کنه...البته منکر نمیشم که واقعا الان نسبت به چند وقت پیشم خیلی بهترم! :))