همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

از مدار خارج...!

کلی حرف با موضوعات پراکنده توی ذهنمه!!!

ته همشون به این میرسه که همش سردرگمم!

20 سالگی خیلی سن عجیبیه...هر چی دارم بیشتر بهش نزدیک میشم، سردرگمیا بیشتر میشن!

شایدم چون 19 سالگی گوهی رو پشت سر گذاشتم داره اینطوری به نظرم میاد!!! :/

چند روز پیش با یکی از دوستام که 15 سال ازم بزرگتره کلی حرف زدم!

بحث این بود که من یکسره درگیری فکری دارم و به نظرم الان آدم خوبی نیستم...

میگفت آدم وقتی یه کاریو انجام میده ینی "مهر درست بودن" به اون کار میزنه...

تهشم نتیجه این شد که من هنوز شخصیت خودمو به رسمیت نمیشناسم و همه ی کارارو با نظری که دیگران در مورد یه موضوعی دارن، میسنجم!

یه جورایی راست میگفت...

در نهایت باید تلاش کنم این فکرایی که همیشه میان توی سرمو کنار بزنم!!! :)))

کار سختیه...خیلییی!

پ.ن: چند وقته نمیتونم با هم سن و سالای خودم ارتباط بگیرم...اگه بیشتر از سه ساعت پیششون باشم، سریع میخوام به یه بهونه ای فرار کنم برم، چرا واقعا؟!! :|||

پ.ن2: تا حالا بهترین دوستتون فجیع طور توی کاستون گذاشته تا حدی که مجبور شید کلا حذفش کنید؟!

نظرات 3 + ارسال نظر
بهزاد پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 22:26

نه! خداروشکر همچین دوستی نداشتم

واقعا خدا رو شکر!!!
11 سال دوستی رو به فنا داد!! :)))

بهزاد جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 07:18

نهههه 11 سال!!! حیفههه ادامه ش بدید رابطه رو

حیف ازون یازده سال بود...
بهزاد باورت نمیشه ولی علنا رید! :||

پروفسور دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 18:12 http://otagham.blogsky.com

من همچین دوستی داشتم و برای من یه وضعیتی درست کرد که بعد چند سال هنوز درگیرشم. ولی همون موقع نفهمیدم چی کار داره میکنه.

نمیدونم چرا آدما اینطوری میکنن...اونم نسبت به رفیقشون! :/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد