همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

مریض...

اون آدمی بود که پا توی هر جایی که میذاشت، آدمایی با لایف استایلای کاملا متفاوت، میومدن سراغش...! :|

چطور؟!

نمیدونم...بازم مثه همیشه سر درنمیارم!

یه چیزی این وسط نمیلنگه؟!

اولین اعتراف سال 98 رو دریافت کردم...اونم کی؟!

همونی که پارتنر و کراشش رفتن سراغ نفر قبلی زندگیم و عین بچه ها، سعی کردن عروسک منو ازم بگیرن...! :)

جالبه، نه؟!

نه....اصلا جالب نیست!

فقط گیج میشم!! :/

ولی این جالبه که همه ی این آدما میمونن و از زندگیم خارج نمیشن!

(مثلا فک کن با شروع سال جدید هنوزم آدمای دو-سه سال پیش تا همین نفر آخر که یه حسایی بهشون داشتی یا یه حسایی بهت داشتن، هنوز باشن و باهاشون در ارتباط باشی!)

حقیقتا خسته ام...! :)))

کاش میشد شر همه ی آدما از زندگیم کنده بشه...خیلی یهویی دیگه هیچکی نبود!

من میموندم و خودم و یه سری وسایل جانبی! ¤__¤

نظرات 3 + ارسال نظر
بهزاد جمعه 2 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 12:00

این کراش یعنی چی؟ یعنی کسی که دوسش داری ولی فعلا بهش نرسیدی؟ یا کسی که باهاش بودی دیگه نیستی؟

آره...ینی کسی که ازش خوشش میاد!
میگی من روش کراش دارم!

ریواس شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 15:03 http://egghead.blogsky.com

خودت بی خیالشون شو و سرد شو کم کم شرشون کم میشه...

سخته ولی دارم همین کارو میکنم...

پروفسور دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 18:03 http://otagham.blogsky.com

من یه روزی خواستم از دست همه ادما راحت بشم، ولی الان پشیمونم.

بستگی داره اون آدما چقد مریض باشن...گاهی از دستشون خلاص نشدن بیشتر پشیمونی میاره!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد