تغییراتی که یه سریشون ناخودآگاه و یه سر خودآگاه دارن پیش میان!
تلاش برای ترک یه سری عادتا و به وجود آوردن یه سری عادتای دیگه...
سراسر کرختی اما آروم...!
این بیست سالگی منه...همونطور که توقع داشتم!
حد فاصل پایان دهه ی دوم و شروع دهه ی سوم زندگی!!
(استراحت بین دو نیمه!)
این وقت صبح(شایدم شب!) دفترچه هایی که توشون از روزام مینوسم رو خوندم...ینی میشه گفت تا مهر ماه سال نود و شیش، فلش بک زدم!!!
اکثر نوشته ها برای زمانی بود که توی اورینت لش کردم، یا توی آشپزخونه کز کردم!!
و چیزی که جالب بود این بود که بیشتر وقتا ناراحت بودم...!
به شکل شدیدتر، از هیجده سالگی تا الان زندگیم از مدار خارج بوده و هست...الان دارم تلاش میکنم درستش کنم!
ممکنه درست شه، شایدم مثل شونصد دفعه ی سابق، درست نشه!!!
هرچند که چیزی اینجا مهم نیست!
"ما زنده ایم برای گذر و زنده بودن های بعد"
واقعا قرار نیست خبر خاصی توی این زنده بودن ها باشه!!
.
.
دو روز دیگه همینه که هست هشت ساله میشه...
هی سوسک سیاه، میدونستی که یکی از افتخارات منی؟! :)))
بهبه مبارکه سوسک سیاه سوختخ
زندگی همینه دیگه باید از خوشی های کمی که موجوده استفاده کنی یا بسازیش وگرنه غم و غصه فراوونه
چاکر دادا....تشکرمندم!!!
دادا انگار دافعه دارم...خوشیا دفع میشن!! :/