همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

Daddy long legs

امشب گریزی زدم به دو سال پیش اینا...!

گریزی که در نهایت به هم صحبتیای زیادی با بابا لنگ درازِ عزیز منجر شد!!!

بابا لنگ درازی که منو گیج میکنه... =)

البته این گیجی و بلاتکلیفی برام شیرینه!

آیا زیادی صبورم؟!

نمیدونم...ولی حتی این صبر کردن برام قشنگ شده! قشنگتر از قبل!

دیدن اینکه علنا ازین صحبت میکنه که تبدیل شدم به انگیزه ای  که به خاطرش یک ساعت تو راهه تا برسه به کافه، اینکه تا متوجه میشه حال و هوام خاکستریه پیگیر حالم میشه و در نهایت امشب که کلی حرفای قشنگتری رد و بدل شد...

خدایا...اون موقع ها که آهنگ salut از Joe dassin رو گوش میکردم، فک میکردم که قرار باشه از تکستش صحبت بشه؟! اونم با اون؟!

و در نهایت خودش بگه بیا، قهوه درست کنم، گپ بزنیم...؟! =)

ایندفعه دیگه علاقه ای ندارم ببینم تهش میخواد چی بشه...فقط میخوام حس الانو دریابم...هر چی که میخواد بشه...در حال حاضر رویای شیرینیه! ^_^

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد