همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

بازیگر

به نظرم گاهی خیلی بازیگر خوبی میشم!!!

یهو خودمم وسط این نقش مقشای عاشق و دلباخته بودنم، باورم میشه!!

در حالی که موضوع جوگیری ای بیش نبوده...

مثه حسم به جوجه شاعر احمق و پیشیِ احمقتر!

هنوز گاهی شک میکنم که حسم دقیقا چی بوده؟!

عشق بود یا ترحم؟!

عشق بود یا هوس؟!

یا حتی بابا لنگ دراز توی دو سال پیش، عشق بود یا جوگیری؟!

یا شایدم ذهنم الان داره در مورد همه ی اونا سناریو های جدید جایگزین میکنه و ادعا میکنه هیچ کدوم عشق واقعی نبودن و من فقط گول بازی خودمو خوردم؟!

در هر حال این سناریو نویسی های ذهنِ مریضم یا بازیگریِ فوق طبیعیِ منِ اوباشم، داره میرینه به درکِ واقعیِ احساساتِ الانم!!!

حاجی واقعا این عشق که میگن چی چیه؟! :):

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد