همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

مریض

از پریشبه که با یه مسمومیتِ دیوانه کننده که کم کم داره به مسمومیتِ فکرم هم منجر میشه، دست و پنجه نرم میکنم...

سختترین بخشش اینه که از دیشب تا حالاست که خوابم...اما نه خوابای معمولی!

توی خوابم همه هستن...آدمای دور، آدمای نزدیک، مکانای پر خاطره، مکانای بی اهمیت و...

و عجیب منو دلتنگ میکردن...

بدجوری کلافه ام...کلافه و غمگین...

واقعا الان جای این مریضیِ مسخره نبود!!! :/

نظرات 1 + ارسال نظر
بهزاد سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 00:10

ب زارت و زورت افتادی یعنی
برو دستشویی خوب میشی(توسیه پدرم همیشه این بوده)

دادا نگم برات...به فنا رفتم!!! :/
والا با دسشوییم خوب نمیشم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد