همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

ف ا ک

چقد احساس افسردگی میکنم....

امروز درد معده ام به جایی رسید که فک کردم دارم روحمو بالا میارم و کم کم رفتنی ام!!!

به خودم میپیچیدم و به خدا میگفتم که میخوام زنده بمونم...تجربه ی عجیبی بود!

هیچوقت حس مردن بهم دست نداده بود! :))

با وجود ناهمگون بودن های این روزگار و زندگی شخمی، اما میخواستم ادامه بدم...برای آدم بی انگیزه ای مثه من، مسخرست!!!

البته خب این یه واکنش غریزیه و دست خود آدم نیست...

در هر حال هنوز زنده ام...زنده اما در حال مردگی کردن!

نظرات 2 + ارسال نظر
بهزاد یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 16:58

والا هیچ کس ارزش اینو نداره بخاطر کاراشون و خودشون خودت و اذیت کنی .

احسنت دادا...هیچ چیز و هیچ کس!

رضا سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 00:00 http://vinter.blogfa.com

اینا شعاره ! همیشه یه چیزی پیدا میشه ادم به خاطرش خودشو اذیت کنه

یقینا همینطوره...خاصیت ذهن آدمیزاده!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد