خب بیست سالگی، استراحت بین دو نیمه نبود...
حداقل برای من!
نمیدونم به چی فک میکنم؟!
افتادم توی چالشی که قشنگه، ینی داره باعث میشه بزرگ بشم
یه تصمیمی گرفتم و دارم خودم مسئولیتشو به دوش میکشم، بدون وابستگی به نظر دور و بریام
شاید اینکه دیگه دارم افراط میکنم و فک میکنم فقط خودمم و خودم، جای بد داستان باشه
نمیتونم منظورمو دقیقا برسونم :/
فقط توی یه چالش افتادم که هنوز بهش عادت نکردم
راستش اصلا به بعدا فک نمیکنم
بیس سال به فردا پس فردایی فک کردم که حتی نمیدونستم هستم یا نیستم؟!
و همه چی تنها یه بلاتکلیفی بود
آره...حالا ازین به بعدم هر چی بشه، میخوام انقد قوی باشم که همه ی مسئولیتاشو قبول کنم
دیگه نمیخوام همش بهونه بیارم که بچه ام
یا بگم از مسئولیت و تعهد بیزارم
ریسک میکنم چون میخوام برای یه بارم که شده واقعی زندگی کنم
نشه مثه وقتایی که شروع میکنم به بت ساختن توی ذهنم و بشینم ماه ها براش گریه زاری کنم دریغ ازینکه این قبری که اینهمه بالا سرش گریه میکردم هیچ مرده ای توش نبوده و نیست...
انگار بزرگ شدن یه شبه اتفاق میفته!
سلام.
ینی میخوای بگی امروز تولدت بوده؟
و وارده یه دهه جدیدی شدی؟
ولی بعد نیس یه چیزای جدیدی میشه تجربه کرد در آینده بهش فکر نکن فقط خودش برات اتفاق میفته
سلام
نه تولدم ده ماه پیش بود :)
اوهوم...هرروز چیزای جدید پیش میان که هم خوبن و هم بد
سلام.
پس ینی 77 روز دیگه تولدت میشه و 21 ساله میشی
پس پیشاپیش روز 22 اردیبهشت رو بهت تبریک میگم.
تولدت مبارک
سلامممم
آره دقیقا
مررررسی کلی :)
تا حالا توی زمستون تولدمو بهم تبریک نگفته بودن...ایول