همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

امید

و دوباره با امیدهای واهی زنده میشم، جون میگیرم و نفس میکشم!

و کی میدونه که این امیدها چقد میتونن کشنده باشن؟!

پیشی احمقتر دیگه نمیخوای پای جونت رو وسط بکشی که گریه نکنم؟!

چی شد...؟!

چرا هر لحظه که میگذره بیشتر حس میکنم که کشتمت و حالا خاکت کردم؟!

کاش باهم میمردیم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد