همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

دیر

خلاصه ی زندگی من:

"همیشه خیلی زود، دیر میشه!"

نمیدونم چه سریه؟!

اما همیشه وقایع انقد دیر رخ میدن که دیگه میخوام صد سال سیاه رخ ندن....هیچوقتِ هیچوقت چیزی به موقع نبوده!

هر چقدم پر قدرت روزمو شروع کنم و نسبت به هر اتفاق تخمی ای بخوام بی اهمیت باشم، بازم یه چیز گنده ای پیدا میشه که برینه به احوالاتم!

و من نمیدونم چرا...؟!

واقعا دیگه هیچی نمیدونم...همیشه سعی کردم کوچکترین زیانی برای هیچ چیز و هیچ کس نداشته باشم ولی نمیدونم چرا اینطوری میشه؟!

خسته شدم از بس که گفتم هر چی پیش میاد، درسته! حکمتی داشته! بعدا درست میشه!

اینا همش چیز خیالیه!!!!

این پیشونی چیز خوبی روش نوشته نشده...!

هوووووف...این زندگی مورد علاقم نیس!

نظرات 1 + ارسال نظر
دلسوختگان شنبه 6 دی‌ماه سال 1399 ساعت 21:34 https://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

یک قصه بیش نیست
.. غم عشق ..
وین عجب
کز هر زبان که می شنوم
.. نامکرر .. است . . .


https://as5.cdn.asset.aparat.com/aparat-video/311b06bc0a3d84c2ccc3e9fd2e7308324657827-218p.mp4

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد