دوست(و همکارم) در حالی که از لحاظ عاطفی خیلی سردرگمه:
-نیاز دارم تو گوشی بخورم، میشه بزنی تو صورتم!
+واقعا؟! من نمیتونم این کارو کنم؛ تازه دستمم سنگینه
-نه بزن تو گوشم
+پس بهتره انگشترمو دربیارم، اما واقعا بزنم؟!
-آره
شترق! نگاه آدمای توی خیابون با بهت!
-بازم میشه بزنی؟!
و به این ترتیب سه تا چک دیگه خورد!!!
+الان خوبی؟!
-حس میکنم حتی لازمه یه جوری کتک بخورم که خون دماغ بشم
+منم خیلی وقت بود نیاز داشتم یکی رو کتک بزنم، انگار یه عالمه خشم درونم فروکش شد :)))
بغل کردیم همو، سیگار کشیدیم و برگشتیم توی شرکت!
من که دیگه این پستت یادم نمیره
دادا خودمم صحنه رو هیچوقت فراموش نمیکنم، تاریخی بود تاریخی!
منم یه بار اصرار داشتم که یکی بزنه تو گوشم. وقتی زد، زد زیر گریه!
دمش گرم چقد لطیف رفتار کرده
من بعد ازینکه زدمش از خنده داشتم پخش زمین میشدم!