به روند بعد از فارغ التحصیلیم که نگا میکنم، عنم میگیره!
چشم بسته رفتم تو یه شرکتی وایسادم که فضاش هیچ ربطی بهم نداشت و از یه جایی به بعد جعل چک و سند و کوفت و زهرمار دادن دستم
بعدش چسبیدم به کار کردن با سایتای فریلنسری ایرانی و دیدم که یه مشت احمق میشن کارفرمات و با ۹۰ هزار تومن، ازت لوگو میخوان
بعدش رفتم تو فکر پروژه گرفتن از سایتای فریلنسینگ خارجی، دیدم ای داد بیداد، تحریم و مسیر پرریسک دور زدن و پاسپورت جعلی و چیزایی که از ظرفیتم خارجن
بعدش همه ی دار و ندارمو ریختم تو ارز دیجیتال و بازار به چیز رفت و پولام گیر افتادن
بعدش اومدم تو این فرش بهشتی کوفتی که کار دو نفرو ازت میکشن و حقوق چرتی میدن و همیشه طلبکارن ازت...بی شرفای حرومزاده اصن حالیشون نیست که ما آدمیم نه ربات
همزمان با این شرکت چرند، مدام دنبال بازار nft بودم و برنامه ریزی برای ورود بهش! با وجود همه ی دهن سرویسیای فرش بهشتی، یه ماهی بود که کالکشنمو تا حدودی اوکی کردم
و دیروز پلتفرمی که توش nft ساختم، ما ایرانیارو تحریم کرد! :)))
و همه ی این بدبختیا فقط به یه دلیله! ایران و ایرانی بودن!
من ریدم تو دهن تک تک باعث و بانیاش!
اینجور مواقع فقط باید سیگار کشید و موزیک جبر جغرافیایی نامجو رو گوش داد
ای عرش کبریایی، چیه پس تو سرت؟!
کی با ما راه میایی...جون مادرت!
و دردناکترین بخش قصه اینه که هر طرف این سیاره خراب شده هم که بری ، باز هم این جبر جغرافیا ، زودتر و دیرتر جوری تا دسته بهت تنقیه میشه که حتی وقت شل کردن و کمتر جر خوردن رو هم نداشته باشی !!! واسه همین بهت میگم اون حس ناب " ریدنت " رو همه جوره خریدارم !!!
خیلی خسته ام آقا
مدتیه که همش دارم گریه میکنن
و شرمنده ام که یک ایرانی هستم و نمیتونم کاری برای زندگیم کنم...!