همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•
همینه که هست...

همینه که هست...

نفس های عمیقِ یک مغزِ پوک •_•

فرصت

عجب روزاییه!

از اون لحظاتیه که بوی غم پاییز، از اون دور دورا قابل استشمامه

چقدر ذهنم تو این لحظه خالیه و نمیتونم حسم رو بفهمم!

چقدر سردرگمم و از این بازیِ احساس و منطق فراری‌ام

انگار دارم ذره ذره پر میشم تا برسم به لحظه ی لبریز شدن

چقدر این روزا وجود یکی مثل توحید، نیاز بود...

نظرات 1 + ارسال نظر
لیلی شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 05:29 http://lostinwonderland.blogsky.com

توحید اگه حضور داشت چی کار می‌کرد؟ امیدوارم روزای پاییز این قدر بهت خوش بگذره که بهار دوم بشه.

توحید مربی توسعه فردیم بود و یک دوست درجه یک
شبیه یه چراغ بود توی مسیر تاریک و ناشناخته

ممنونم عزیزم
حقیقتا پاییز همیشه برای من بهار اوله ولی انگار امسال خبری از بهار نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد