توی آموزشام، استاد بصیری میگفت زمانی که تصمیم به تغییر میگیری، مغز مانع میشه چون ایده ای از شرایط جدید نداره و نمیخواد با چیزای جدید روبرو بشه
الان روحم در تقابل با مقاومت های مغزم قرار گرفته!
روحم میدونه که این جهان وهم انگیز که همه چیزش فرکانس و کده، چیز واقعیای نداره و همش کیکه! :)
اما مغزم که برنامه ریزی شده که این وهم رو به نام واقعیت بشناسه و چنگ بزنه بهش، جلوی تغییر رو میگیره
جالب شد، نه؟
مریم! یک لحظه ازین زندان بیا بیرون و ببین اصل چیه؟
نمادهایی که چشم واقعیت میبینن رو جدی بگیر و نذار اسیر شی
مگه قرارمون این نبود که همه چی خوبه تا وقتی که بوی اسیری نده؟